مجموعه شعرهای نوجوان بیشتر شامل شعرهایی با قالب و فضای مستقلاند؛ چنانکه در یک مجموعه شعر، هم میتوان چهارپاره پیدا کرد، هم شعر نیمایی، هم شعری که درباره امتحان سروده شده باشد و هم شعری به مناسبت روز مادر.
ظاهرا همین موضوع افسانه شعباننژاد را نیز به این فکر انداخته که راهی برای فرار از این قاعده تکراری پیدا کند. اگر یادتان باشد، چندوقت پیش کتابی از شعباننژاد چاپ شد با نام «بزرگراه» که همه شعرهای آن به نوعی به بزرگراه ربط داشتند. حالا کتاب تازهای از این شاعر نوجوانانهسرا چاپ شده که در سرتاسر آن ردپای پرنده و درخت دیده میشود: «پرنده گفت شاعرم».
این کتاب که تصویرسازی غریب و متفاوتی نسبت به دیگر مجموعه شعرهای نوجوان دارد، از شعرهایی کوتاه تشکیل یافته. جز دو شعر که ظاهرا به جای مقدمه و موخره آمدهاند، باقی شعرها برای خود نامی دارند.
پرنده و درخت دو دوست قدیمیاند. تقریبا در تمام شعرهای «پرنده گفت شاعرم» نیز پرنده و درخت را گرهخورده به هم پیدا میکنید: «پرنده گفت: شاعرم/ درخت را سرود/ درخت گفت: زندهام/ و راز زندهبودنش/ پرنده بود»
شعباننژاد میکوشد تفاوت نگاه و عقاید پرنده و درخت را در شعرهای خود به تصویر بکشد. عقیدههایی که میتوانند دستخوش تردید شوند یا کاملا فرو بریزند. خیلیجاها این دو دوست قدیمی را - با این که چسبیده به هماند - در دو سرزمین متفاوت مییابیم. پرنده، آرزوی خود را میخواند و درخت، مقصود خود را میطلبد.
گذشته از این که نشان دادن این تفاوت، تنها برای بار اول و دوم جذاب است، خیلیجاها منظور شاعر از این خطباطل کشیدنها بر عقیده درخت یا پرنده روشن نیست. یا شاید هم شاعر، تنها میخواسته مثل دوربین، تنها چشمی برای ضبط کردن صحنهها و اتفاقهای اطرافش باشد:« پرنده گفت:«کوه»/ درخت گفت:«استوار»/ و دره غرق در صدای ریزش ستیغ کوه شد» (شعر «ریزش»)
«پرنده گفت:«عمر»/ درخت گفت:« برق و باد»/ و قارقار یک کلاغ دیرسال/ رشته کلام آندو را گسست» (شعر «کلاغ دیرسال»)
حتی وقتی بعضی از شعرهای «پرنده گفت شاعرم» را میخوانم، از خودم میپرسم: یعنی اگر این شعر را به صورت جداگانه و در جایی خارج از فضای این کتاب میخواندم، چهقدر در شعربودنش مطمئن بودم:
«پرنده گفت:«آرزو»/ درخت گفت:«بیکران»/ و هردو چشمانتظار یک نگاه مهربان» (شعر «چشمانتظار»)
شعرهای «این مجموعه» کوتاهاند؛ آنقدر کوتاه که اگر سطرها را پشت سر هم بنویسی، در یک خط جا میشوند. نوع نگاه و به ویژه بیان شاعر، شعرها را کمی به هایکو شبیه کرده است. و گاهی ابهام شعر، آنقدر زیاد میشود که دریافت منظور شاعر را برای مخاطب نوجوان مشکل میسازد؛ مثل شعر «پل»: «پرنده گفت: عشق/ درخت گفت: پل/ پرنده بر پل معلقی/ که روی رودخانه بود، خیره شد»
و البته یکی از شعرها (افتتاح) نیز آدم را یاد بعضی از شعرهای مرحوم حسن حسینی در کتاب «نوشداروی طرح ژنریک» میاندازد:«پرنده گفت:رود/ درخت گفت:جاری و روان/ و در همان حدود، عدهای/ برای افتتاح سد، کف زدند»
شاید موقعی که شعرهای این مجموعه را میخوانید، حضور وزن را احساس نکنید. اما همه شعرهای این کتاب، وزن دارند و در قالب نیمایی سروده شدهاند. سرودن شعرهایی در فضای مشخص و دنبالهدار در نوع خود جالب و جذاب است و یک جورهایی مثل داستانهای دنبالهدار میماند که آدم را به خواندن فصل بعدی تشویق میکند و نوعی آشنایی و صمیمیت بین مخاطب و شخصیتها به وجود میآورد. «پرنده گفت شاعرم» از این نظر کتاب قابلتوجهی است.
اما به همان اندازه که پیدا کردن یک پوسته تازه و فرم جذاب برای سرودن مهم است، نحوه پروراندن و نوع حرفها نیز اهمیت دارد. به نظر میرسد شاعر خیلی جاها حضور پرنده و درخت را کافی دانسته و حضور شاعرانگی و اندیشه در پشت پرده آنچه ایندو میگویند و میکنند را در اولویتهای بعد قرار داده است. البته در بعضی شعرها هم اینطور نیست، مثل شعر «حرف آخر» که هم از نظر زبان و بیان، از تاثیر محدودکننده وزن در امان مانده و هم علاوه بر آن موفق شده با بهرهگیری طبیعی از موسیقی قافیه، به یکی از موفقترین نمونه شعرهای این مجموعه تبدیل شود.
«پرنده گفت: کوچ
درخت گفت: آه
پرنده کوچ کرد و رفت تا بهار
درخت ماند و انتظار»
* پرنده گفت شاعرم
* سروده افسانه شعباننژاد
* تصویرگر: پرستو احدی
* ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
* قیمت: 1550 تومان